Tuesday, May 24, 2011

MWHRDAD SAMIMI (LAAT VA CHAALEMEYDUNI YE HONARI)

دهان یک نقاش باید با کارش یک کلام باشد و اگر نبود همان برای چاله میدون خوب است. امروز مردک پیر نقاشی در پاراگرافی از من خواسته بود که وی را از لیست دوستان "فیسبوک" در آورم. در آخر کلام شخصیت پدریش را به وضوح با شاخ و شونه کشیدن‌های لاتیوار و چاله میدونی مخصوص خانواده‌اش به نمایش گذاشت و خاهشش را اینگونه به پایان رساند. پیش خودم گفتم، این مردک عمری نون به قول خودش "نقاش دربار" بودن باباش را خورد، چرا اینجور جفتک به پیشانی اقلا جلوی مردم تمیز او زد؟ گذشته از آن ، اینها مگه بهائی نیستند؟ باید بگم که تجربه شخصی من از بهائیان تاا به امروز از بهترین بوده. جالب اینجاست که اولین تابلوی نقاشی که به عمرم دیدم، تابلوی پدر بزرگم در کتابخانهٔ او بود که به دست پدر این شخص نقاشی شده بود. امروز یک کار بازاری پیش و پا افتاده، در زمان بچگی‌ یک کار جادوئی که باعث نقاش بودن امروز من بود. به همان جالبی‌ اینکه یکی‌ از نزدیکترین بستگانم نیز بهاییست. گاهی‌ فکر می‌کنم کثیفی و جاهلی اصلا در این قوم وجود ندارد. آدم در چه توههماتی گاه روز‌هایش رو سپری می‌کند! نقاش عالی‌ رتبهٔ تمام کشور و نقاش دربار شاه، یک صورتگر بازاری میشود. یک بهای تبدیل به یک آدم زمینی‌ با همهٔ جهل و کسیفیهایش میشود و یک نقاش تبدیل به یک پادو و لات هنری میشود.

No comments: